شيشه و سنگ
ناهيد بشردوست ناهيد بشردوست

وقتى منظره به خاک و خون کشيدن بيگناهان را  توسط حملات انتحارى ديدم  ، زمانيکه گريه کودک گدايي را که بحيث وسيله  با تن عريان در مقابل زنى براى در يافت پول در کنار جاده خوابيده،  شنيدم. زمانيکه  باجوان تحصيل کرده  که با اسنادفراغت پوهنتون در بدر با  پريشان حالى عقب کار ميگردد؛  اما چون وا سـطه ندارد کسى برايش کار نميدهد مقابل شدم،  وقتى با رشوه ستانى و بيروکراسى در دفاتر مواجه شدم، دلم از اين همه که بى شباهت با جنگها ى سه دهه قبل در کشور مانيست و بسيارى همانند مرا اثير مرگ و حتى فجيع تر از آن ميسازد دلم فشرده شدو با اين شعرکوتاه به استقبال اينهمه شتافتم.

       

 

 

     شيشه و سنگ

من از غمها گريزانم

ز نيرنگها گريزانم

در اينجا جاى من تنگ است

                          همه جنگ است ، همه جنگ است

فضا ى تازه ميخواهم

دل آزاده ميخواهم

در اينجا شيشه وسنگ است

                            همه جنگ است، همه جنگ است

سکوت وساده گى خواهم

شبا ب زندگى خواهم

در اينجا رفتن آهنگ است

                                  همه جنگ است، همه جنگ است

همه  ويرانه  گرديده

شکست افسانه گرديده

همه از غصه دلتنگ است

                                  همه جنگ است ،همه جنگ است

نه کس در فکر غمخوارى

 نه فکرى بهر آبادى

همه جا رنگ ونيرنگ است

                                   همه جنگ است ،همه جنگ است

 

 

 

 

 


October 28th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان